به گزارش «فرهیختگان آنلاین»، سعید تشکری درباره «مستوری» مینویسد: «جانانی که مستوری جناب آقای کرمیار را چون من خواندهاند، قطعا چون من، سرخوش حال و احوال انسانی آن هستند، انسان بیتردید اصلیترین تکاپوی جدی ادبیات است! اما صادق کرمیار، نویسنده عزیز ما در رمان مستوری در خوشیها نلمیده و فرمانهای تهذیبی صادر نکرده! بلکه بر بال دیگری از توانمندی دراماتیک و بسیار غنی از حس رقیق و ظریف انسانی، با نثری آسانخوان، ما را به درون یک رابطه کاملا امروزی و عاشقانه میبرد، تا نه در وصف کلمات ریسهای، که در هر بومی و جایی و آدمهای نانویسندهای که مداوم تذکرات غیردینامیک و داستانی به ما نویسندگان میدهند، در یک جشن رنج آگاهی و انتظار قرار دهد، آدمهایی که زهد بیمایگی ندارند. ستیز با اشرافیت، اما اینکه در رمان مستوری با قدرت رفیق نازنین، صادق کرمیار، اینها تبدیل به ادبیاتی نه عامهپسند و نه فخروار و نصیحتگو نشده، بلکه بسیار فنی و دقیق و جذاب شده و جای آموختن دارد! نگاه شبهتوریستی به دینداری ندارد، معرفتپنداری مصرفگرا ندارد و جاذبه این ادبیات داستانی را میتوان در رمان مستوری دید. جاذبه دیداری رمان در معرفی شخصیت و لوکیشن، کنش بسیار جذابی است.» قرار است در این کتاب روایتی بخوانید از گذشته و آینده، داستان با نامزدی سیامک و سپیده آغاز میشود؛ سیامک فرزند دکتر خسروی در شرکت تولید مواد غذایی طیور فعالیت میکند و سپیده دانشجوست. ماجرایی باعث میشود سیامک از شرکت استعفا دهد و همزمان نسبت به اینکه دکتر خسروی پدر اوست، دچار شک و تردید شود... .» مستوری نوشته صادق کرمیار است، کتابی که سعی کرده به موضوعاتی بپردازد که در کتابهای دیگر تا به حال آن را نخواندهایم، از مفاسد اقتصادی این روزها میگوید... از جنگ میگوید... از شهید زینالدین میگوید... البته هستند منتقدانی که میگویند کرمیار فقط اشارهای به بحث مفاسد اقتصادی کرده و از کنارش گذشته در حالی که میتوانست خیلی عمیقتر سراغ معضل فساد اقتصادی برود. اما به گفته خودش، همین کمگفتن و اسمنیاوردن و مصداقینداشتن هم برایش حاشیه داشته است. او میگوید: «من در این کتاب هنوز چیزی ننوشتهام. کارهای جسورانه را در آینده انشاءالله منتشر خواهم کرد، چون واقعا برای من وجود آدمهای سخیف در مدیریت جامعهای که واقعا مردم نجیبی دارد، قابل تحمل نیست. این آدمهای سخیف را باید به هر شکلی که میشود یا رسوا کرد یا کنارشان زد، اینها را مینویسم تا در تاریخ بماند که چه نسلی وجود داشته است. ربطی به این دولت و آن دولت هم ندارد.» هفته پیش مستوری جایزه مردمی شهید اندرزگو را دریافت کرد. به همین بهانه سراغ صادق کرمیار رفتیم تا هم درمورد این کتاب صحبت کنیم و هم درمورد دغدغههایی که برای او شکل گرفت تا این کتاب را بنویسد. در این گفتوگو لحن صریح و همیشگی کرمیار را خواهید دید.
سال۷۹ رمان مستوری را نوشتید ولی سه، چهار سال پیش آن را بازنویسی کردید و منتشر شد. این در حالی است که در سالهای اخیر موضوع و قلمزدن از اختلاس و فساد اقتصادی، همهگیر شده است. آیا جنس شخصیتهایی که در آن سالها برای رمانتان انتخاب کردید هم از همین جنس بود یا بعد از بازآفرینی، شخصیتها تغییر کردند و اضافه شدند؟ مختصری هم دراینباره بگویید که چه شد کتاب در تمام این سالها منتشر نشد؟
این صحیح است که میگویید موضوع اختلاسها در سالهای اخیر بین مردم فراگیر شده است. مردم در این سالها با توجه به جو و فضایی که به وجود آمد و ناشی از افشاگریهای روزنامهنگاران و اهالی مطبوعات است، در جریان این مسائل قرار گرفتند. ضمن اینکه قوه قضائیه به این نتیجه رسید که با این معضل باید بهصورت جدی برخورد کند. اما به این معنا نیست که این مساله فساد اقتصادی و سوءاستفاده از قدرت مساله امروز نیست. من بهعنوان یک روزنامهنگار از دهه 60 با این موضوع آشنا بودم. همان موقع یادم هست گزارشهایی مینوشتم که هیچکدامشان چاپ نمیشد و علتش هم این بود کسانی سوژه این گزارشها بودند که از قدرت سوءاستفاده میکردند و میتوانستند بر دولت تاثیر بگذارند تا از این طریق به منافع خودشان برسند. از آنموقع با این معضل درگیر بودیم و میشناختیم و برایمان تازگی نداشت و الان هم میدانیم که اگر با این معضل برخورد نشود، چه تبعاتی خواهد داشت، من درواقع با این شناخت چند ساله شروع به نوشتن این کتاب کردم، اینکه چرا در چند سال اخیر آن را تمام کردم به این علت بود که در حال حاضر زمینه برای شنیدن این موضوع و حرفها وجود دارد یا بهتر است بگویم الان گوششنوا برای این موضوع هست.
با وجود این، نویسندگان کمتر سراغ چنین سوژهای میروند. چه شد که شما برای مستوری اینچنین صریح سراغ این مساله رفتید.
علت این موضوع را باید از نویسندههای دیگر هم پرسید که چرا سراغ چنین موضوعاتی نمیروند، اما من معتقدم نویسنده اولین چیزی که نیاز دارد، شجاعت است، آنهم برای گفتن حرفهایی که شاید دیگران جرات گفتنش را ندارند. اگر این شجاعت را از من نویسنده بگیرند دیگر چیزی از نوشته باقی نمیماند. درمورد این سوژه هم باید بگویم، این من نبودم که سوژه را انتخاب کردم، بلکه سوژه مرا انتخاب کرد. بهدلیل اینکه به هر حال مسائلی که وجود داشت روی من تاثیر میگذاشت. اینکه بخشی از رمان به زندگی شهید زینالدین بازمیگردد هم بهخاطر این است که سال 77 یا 78 تصمیم داشتم فیلمنامه سریال تلویزیونی را با موضوع این شهید بنویسم اما احساس میکردم علاوهبر نوشتن از شخصیتی مثل این شهید، باید سراغ واقعیتهای کنونی جامعه رفت. به همین دلیل همانموقع سریال قابلیت ساخت پیدا نکرد و متن را کنار گذاشتم تا اینکه این اواخر دوباره نوشتنش را شروع کردم و نتیجه همین مستوری شد.
در مستوری پدرخوانده سیامک را شاید بتوان نمونهای از افرادی دانست که از جایگاه و اعتبارشان در جهت منافع اقتصادی سوءاستفاده میکنند. آیا پرداخت چنین شخصیتی با اقتباس از رفتار و زندگی فرد خاصی بوده است؟
اگر هم شخص خاصی مورد نظرم باشد، نمیتوانم اسمش را ببرم، نه در مصاحبهها نه در کتاب؛ اما همینقدر بگویم که آن شخص خاص تاثیر کلی در جامعه میگذارد و ناچارم به شکل یک شخصیت، داستان آن را بسازم و در قالب داستان روایتش کنم.
تصمیم ندارید فیلمنامهای را درمورد همین موضوع بنویسید؟ البته با دربرگیری بیشتر و تمرکز بر موضوع اختلاسها و فساد اقتصادی؟
ساخت فیلم و سریال و اساسا هنر تصویری درمورد این سوژه، بستگی به سرمایه و صنعت دارد، درواقع وقتی سرمایه و صنعت درگیر کار میشوند، بخش عمدهای از تصمیمگیری از حوزه کار نویسنده خارج میشود. طبیعی است کسانی که در این حوزه سرمایهگذاری میکنند تا چنین فیلمهایی ساخته شود، باید دغدغه این موضوع را داشته باشند و معمولا کسی که سرمایه دارد، دغدغه ساخت فیلم با موضوع فساد اقتصادی را ندارد.
یعنی فساد اقتصادی که به بدنه سینما نفوذ کرده مانع از ساخت آثاری با چنین موضوعاتی میشود؟
حرف من این است کسی که سرمایهای دارد، سرمایهاش را برای ساخت چنین سوژهای به خطر نمیاندازد، برای اینکه میداند چه تبعاتی دارد و میداند مافیای قدرتمند دزدی و اختلاس، سرمایهاش را نابود میکند و از ساخت چنین کارهایی پشیمان خواهد شد، برای همین سراغ چنین سوژههایی نمیروند، حالا بگذریم از کسانی که خودشان سرمایهشان را از همین راهها به دست آوردهاند و وارد حوزه سینما شدهاند.
نوشتن چنین موضوعی حاشیههایی هم برای شما داشته است؟ آیا به کسی برخوردید که بگوید دیگر سراغ این مدل سوژهها نرو و ننویس؟
اولین واکنش درمورد این کتاب، از مجوز وزارت ارشاد شروع شد. کتاب بعدی من کتابی است به اسم «وامانده»، با اینکه اشارهای گذار به موضوع سوءاستفاده از موقعیت اجتماعی و سیاسی در این کتاب داشتم، اداره کتاب با صراحت دستور حذف این موضوع را داد و من هم با دلسوزی از اینکه کاغذ حرام نکنم از چاپش منصرف شدم تا اینکه ارشاد مجوز کامل به کتاب بدهد و این پرسش را از دوش خودش بردارد که قرار است این اداره، همصدا با اختلاسگران و دزدان یا اینکه همصدا با مردم شود.
صادق کرمیار چقدر مستوری را دوست دارد؟ این را بهعنوان یک نویسنده که اثر را نوشته است، نگویید.
طبیعتا من درمورد کتاب خودم نباید اظهارنظر کنم و نخواهم کرد، چون درست نیست. اما نویسندهای که کتاب را مینویسد آن را دوست دارد و این منتقد است که باید با نگاهی نقادانه سراغ کتاب برود و آن را در بوته نقد قرار دهد. فقط امیدوارم کسانی که در حوزه نقد فعال هستند، به این نکته توجه کنند که نقد با انتقاد متفاوت است، این دو واژه اساسا هیچ ربطی به هم ندارند و ما در اولین گامهای نقد ادبیات داستانی در کشور هستیم و باید دوستانی که در حوزه نقد فعالیت میکنند، نقد را بشناسند، انواع نقد را بدانند که چه چیزی است و ماهیت نقد را بشناسند. ما الان در نقدها میبینیم بهجای اینکه کتاب را نقد کنند، آن را قضاوت میکنند، در حالی که نقد مقوله دیگری است که دوستان باید با آن آشنا شوند و بعد به نقد ادبیات داستانی بپردازند.
مستوری از نظر من، مخاطب را بین امید و ناامیدی نگه میدارد، یعنی نه میگوید همهچیز سیاه است و نه اینکه سفیدی بر همهجا حاکم است؟ به نظرتان نقش امید در این کتاب کجاست؟ خودتان این مساله را چقدر مدنظر قرار دادید که مخاطب ناامید نشود یا اینکه بهاصطلاح الکی دلخوش نباشد.
بحث امید و ناامیدی همان چیزی است که در جامعه وجود دارد، جامعه نه ناامید مطلق است نه امیدوار مطلق، آنچه در جامعه وجود دارد باید حسش هم در کتاب باشد، اگر این حس در کتاب وجود دارد، نویسنده در نوشتن داستانش موفق بوده است، چون من در زمان نوشتن مستوری اصلا به این موضوع فکر نمیکردم که آیا باید به جامعه امید بدهم یا ناامیدی تزریق کنم، آنچه باید نوشته میشد را نوشتم، اگر این حس دوگانه در کتاب وجود دارد من در کارم موفق بودم، برای اینکه جامعه ما الان معلق بین زمین و هوا است، بین امید و ناامیدی و این معلقبودن جامعه آسیب بزرگی است که نتیجه آن را خواهیم دید.
صادق کرمیار خودش بهعنوان عضوی از این جامعه به درستشدن شرایط امید دارد؟
شاید این چیزی که میگویم خوب نباشد، اما بهطرز ابلهانهای امیدوار هستم که شرایط خوب میشود.
درمورد اسم کتاب خواندهام که نظرتان چه چیزی بوده است، مستوری بهمعنای پردهنشین، فکر میکنم شاید اسم کتاب از این منظر هم قابل تحلیل باشد که باید پردهنشین شد و در مقابل همهچیز سکوت کرد. این معنا هم در نظر شما بوده است؟ اینکه حتی اگر شهید زینالدین و همت هم الان بودند، در مقابل اتفاقات جامعه سکوت میکردند.
این موضوع از آن مواردی است که روزنامهنگاران و منتقدان باید درمورد آن نظر دهند که چه معانیای را میشود از آن تعبیر کرد، اما درمورد شهید زینالدین و دیگر شهدا، طبیعی است که داریم میبینیم بعضی از آنها که در امروز جامعه زندگی میکنند و در سکوت مطلق هستند، آنها درواقع نمونههایی از شخصیتهایی مثل شهید زینالدین و شهید همت هستند.
یک مساله مهم در این کتاب تلفیق گذشته و امروز است؛ تفاوت شیوه مدیریت شهیدی در زمان جنگ و مدیریتهای امروزی، در کنار این موضوع مساله دیگری هم وجود دارد، اینکه برخی معتقدند آن مدیریت دیگر تمامشده و چون همهچیز تغییر کرده مدیریت آن آدمها دیگر کارکرد امروزی ندارد. بهنظر شما، چقدر نگاه به گذشته به امروزمان کمک میکند؟ این سوال را با این هدف میپرسم که انگار در کتاب، شما با نوشتن از زمان جنگ و شهدا همین موضوع را میخواهید بگویید.
همیشه گفتهاند و شنیدهایم که گذشته، چراغ راه آینده است، این چیز قابلقبولی است که ما از گذشته و شیوههای مدیریت گذشته استفاده کنیم و از آنها برای آینده درس بگیریم و این چیز طبیعی است و آدم باید آن را یاد بگیرد. در قرآن همیشه وقتی از گذشته نام میبرند، اشاره به این دارند که این گذشته درس عبرتی است برای اولیالالباب، برای اولیالابصار، برای صاحبان عقل، اینها باید از گذشته استفاده کنند که چراغ راه آیندهشان شود.
کمی هم درمورد تحقیقکردن برای نوشتن کتاب بگویید، چون به گفته خودتان، درمورد شهید زینالدین هر چیزی که گفته شده، منطبق بر واقعیت است.
تحقیق درمورد شهید زینالدین زیاد داشتم، با پدر و مادر شهید گفتوگو کردم، منزلشان رفتم، به کتابفروشیای که در قم دارند رفتم و مفصل همه این گفتوگوها را جمع و از آنها استفاده کردم. حتی کتابهایی را که درمورد این شهید بود، مطالعه کردم. البته در زمان جنگ هم خود شهید را در منطقه دیدم و چندبار تلاش کردم با ایشان گفتوگو کنم اما نشد. البته شهدای دیگری هم بودند، مثل شهید خرازی و شهید باقری چون در آن زمان در مناطق جنگی خبرنگار بودم. هیچکدام زیر بار گفتوگو نمیرفتند، آنها خودشان را نمیدیدند و میگفتند با نیروها مصاحبه کنید. تحقیقات من درمورد شهید زینالدین تقریبا کامل بود؛ اما آنچه من استفاده کردم آن بخشی از زندگی شهید بود که به داستان مستوری کمک میکرد. درواقع این کتاب زندگینامه این شهید نیست چون اگر زندگینامه این شهید بود، قطعا جور دیگری نوشته میشد و شکل داستانی به خودش نمیگرفت.
این عادت نوشتن شما از کجا آمده است که وقتی سراغ یک روایت تاریخی مثل عاشورا هم میروید بهدنبال عبرتی برای جامعه امروز هستید ؟ برای اینکه گرفتار شعارزدگی یا پرگویی نشد، باید چه عناصری را در نظر گرفت؟
شاید داستانها در ابتدا برای سرگرمی نوشته و گفته میشدند اما الان داستان دیگر از شکل سرگرمی خارج شده و یک اثر داستانی با تحلیلهای جامعهشناسانه، روانشناسانه یا فلسفی مواجه است. حتی برخی فیلسوفان را دیدهایم که داستان مینویسند، اما با این حال داستاننویس نه فیلسوف، نه جامعهشناس و نه روانشناس است، در حالی که همه اینها هست، منظورم این است نویسنده نمیتواند با یک تئوری مثلا روانشناسانه یک کتاب داستان بنویسد. این مدل نوشتن، شکل مکانیکی داستاننویسی است. از آنطرف هم داستاننویس نمیتواند هر چیزی را که میخواهد بنویسد و به این موضوع فکر نکند که این داستان به درد جامعه نمیخورد، مخاطب دارد یا ندارد، اما آن چیزی که مهم است اینکه داستاننویس همیشه شخصیتی دارد که این شخصیت با هنجارهای موجود در جامعه در تعارض و تناقض است و با آنچه بهعنوان هنجارهای اجتماعی شناخته میشود، مشکل دارد و احساس میکند این هنجارهایی که برایش به وجود آوردهاند، انسانیتش را زیر سوال میبرد و انسانیت فردی و جمعی را در آن جامعه خدشهدار میکند. برای همین همیشه یک شخصیت معترض و متناقض در داستانها وجود دارد که میتواند به مباحث روز اجتماعی کمک کند یا آنجوری که شما فرمودید حالا اسمش را گذاشتید عبرت، به جامعه برای شناخت بیشتر خودش کمک کند و اگر این اتفاق بیفتد، نویسنده موفق بوده است.
الان کتابی برای نوشتن در دست دارید؟ موضوع کتاب چیست؟
نوشتن متاسفانه یا خوشبختانه جزء ذات زندگی ما شده است، حالا این نوشتهها چقدر به درد مردم بخورد، چقدر به درد خودمان بخورد و کمک به ادبیات کشور کند، نمیدانم. الان مشغول نوشتن رمانی هستم که به رجالی میپردازد که در این جامعه مسئولیتهایی دارند و تصمیمگیرنده هستند یا روی تصمیمگیرندهها نفوذ دارند و همینها آینده جامعه ما را رقم میزنند و مردم با اینها درگیر هستند، همه را به زحمت میاندازند، این آدمها روی جامعه تاثیر منفی دارند و متاسفانه تعدادشان دارد از مدیران سالم بیشتر میشود و این خطر بزرگی است که جامعه را تهدید میکند، البته خیلی امیدوار نیستم که این کتاب مجوز بگیرد، ولی امیدوارم تا آن موقع وزارت ارشاد نگاهش را به ادبیات داستانی توسعه ببخشد و به این کتابها هم مجوز دهد.